جهش، وحشت زدگی، رم دادن، از جا پراندن، رمانیدن، تکان دادن، وحشت زده شدن سایر معانی: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی نا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برجستگی، تورم، شیک، زیبا ، عالی، اماس کردن، متورم کردن، باد غرور داشتن، متورم شدن، باد کردن، پف کردن سایر معانی: ورم کردن، آماسیدن، آماساندن، پندام کردن، تبسیدن، بیرون زدن، ور قلمبیدن، بالا ...
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک سایر معانی: ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر
وحشت زده کردن، مرعوب کردن سایر معانی: (سخت) ترساندن
تندر زده، رعد زده، گیج، هاج و واج، رعدزده، صاعقه زده، مات، مبهوت، حیرت زده
بالاترین، اعلی، اعلی ترین سایر معانی: در بالاترین جا، بلندترین، فرازین
غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم سایر معانی: بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه [نساجی] معیوب-خراب ...
شگفت زده، حیران، جویا
لایق، شایسته، خلیق، فرا خور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق سایر معانی: ارزشمند، ارزنده، ارجمند، هژیر، شایگان، گرانمایه، ارزمند، پر ارزش، والا، درخور، دارای استحقاق، محق، (آدم) بزرگ، برج ...
نوعی گنجه شامل چند کشو [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان