چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر، هاله، تاج، اکلیل، حلقه نور دور خورشید سایر معانی: (برق) کورونا (نوری که پیش از جرقه بین دو قوس الکتریکی تولید می شود)، خرمن، دیهیم، افسر، (هر چیز شبیه تاج) تاج سان، سیگار برگ (که بلند و ...
حلقه، گردش دایره، چرخ زدن سایر معانی: (شاعرانه - قدیمی) چرخش، حرکت مار پیچ، دور گردی، دایره، گردی، گرداب، چر زدن [زمین شناسی] چرخاب [ریاضیات] دوران، گردش دایره ای
هاله، فر، ابر بارانی، اوهام سایر معانی: (دراصل) ابرباران زا، بارا، هاله ی دور سر مقدسان یا خدایان