زیرکی، هوشیاری، موشکافی سایر معانی: زیرکی، هوشیاری، موشکافی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با استعداد، زیرک، زرنگ، چابک، معقول، با هوش، ناقلا، با خرد سایر معانی: گر بز، رند، زبر دست، بشول، هژیر، چست، زبل، مرد رند، نیرنگ باز، زرنگ (با تداعی منفی)، آب زیر کاه، رندانه، ماهرانه، زبردس ...
عیار، حیله گر، فریبنده، بامهارت سایر معانی: نیرنگ باز، فریبکار، محیل، مکار، حقه باز، موذی
مکار، پرنیرنگ، فریب امیز سایر معانی: فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز
گودی، عمق، قعر، بسیاری، ته
وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '
وابسته به علوم طبیعی و دانشمندان این علوم، طبیعت گرایانه، موافق با اصول طبیعی، مبنی بر طبیعت بازی، وابسته به تاری علوم طبیعی
درک، احساس، دریافت، بینش و ادراک، حس تشخیص سایر معانی: فراست
عمق سایر معانی: گودی، بصیرت کامل، تبحر، زیادی، سنگینی، رسو یا نفوذزیاد
واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای سایر معانی: realist واقع بین [ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
فراست، زیرکی، ذکاوت، هوش، ژرفی، دانایی، هوشمندی سایر معانی: عقل، خرد، فرزانگی
عاقل، دانشمند، خردمند، دانا سایر معانی: با عقل و درایت، فهمیده، اهل تمیز