ترور، قتل سایر معانی: قتل، ترور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هتک آبرو، از بین بردن آبرو و حیثیت کسی
بد نام کردن سایر معانی: سیاه ساختن
قتل، ادمکشی سایر معانی: آدمکشی، قتل نفس [بهداشت] آدمکشی
خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن سایر معانی: کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشت ...
فحش، فحاشی، بد گویی، بهتان، سخن زشت و رکیک سایر معانی: بدگویی، بهتان، فحش، سخن زشت و رکیک
کشتن شخصیتها برای رسیدن به مقاصد سیاسی؛ این کار همیشه به دست عوامل مزدور یا متعصب انجام میشود|||متـ . قتل، ترور [علوم سیاسی و روابط بینالملل] ...
واژههای مصوب فرهنگستان