دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن سایر معانی: وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار [ریاضیات] نسبت دادن، اسناد دادن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
متهم کردن، دادن، نسبت دادن، بستن، اسناد کردن سایر معانی: نسبت دادن به، منتسب کردن به، اطلاق کردنی، وابسته دانستن به، تقسیم کردن [حقوق] نسبت دادن، اسناد کردن، منتسب کردن