impute
معنی
متهم کردن، دادن، نسبت دادن، بستن، اسناد کردن
سایر معانی: نسبت دادن به، منتسب کردن به، اطلاق کردنی، وابسته دانستن به، تقسیم کردن
[حقوق] نسبت دادن، اسناد کردن، منتسب کردن
سایر معانی: نسبت دادن به، منتسب کردن به، اطلاق کردنی، وابسته دانستن به، تقسیم کردن
[حقوق] نسبت دادن، اسناد کردن، منتسب کردن
دیکشنری
محکوم کردن
فعل
attribute, ascribe, impute, attach, creditنسبت دادن
give, give, grant, admit, impute, renderدادن
accuse, incriminate, indict, denounce, impute, criminateمتهم کردن
close, shut, shut down, block, fasten, imputeبستن
imputeاسناد کردن
ترجمه آنلاین
نسبت دادن
مترادف
accredit ، accuse ، adduce ، ascribe ، assign ، blame ، brand ، censure ، charge ، credit ، hang something on ، hint ، indict ، insinuate ، intimate ، lay ، pin on ، refer ، reference ، stigmatize