[شیمی] صافی فلزات باریک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] فیلتر میان گذر باند باریک
[برق و الکترونیک] دیود پایه باریک
[عمران و معماری] پل باریک - پل کم عرض
[عمران و معماری] تابلوی پل باریک - تابلوی پل کم عرض
[خودرو] محدوه باریکی از برش نفتی [سینما] فیلترهایی با قدرت جذب نور فراوان
عقیم کردن، عقیم گذاردن سایر معانی: منحصر یا محدود کردن، معدود کردن [ریاضیات] کم کردن
[نساجی] ماشین نوار بافی
خط باریک [حملونقل ریلی] خطی که عرض آن کمتر از عرض خط معیار یعنی 1435 میلیمتر است
واژههای مصوب فرهنگستان
راه آهن کم پهنا (که از حد معمول بین المللی یعنی 143/5 سانتیمتر باریکتر است)
وراثتپذیری خصوصی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] نسبت وردایی افزایشی به وردایی رُخنمودی
کوته فکر، خرد اندیش، متعصب، کوته فکرانه، خرداندیشانه، کوتاه نظر، بدون سعه نظر، دهاتی