معنی

عقیم کردن، عقیم گذاردن
سایر معانی: منحصر یا محدود کردن، معدود کردن
[ریاضیات] کم کردن

دیکشنری

محدود کردن
فعل
frustrate, spay, sterilize, castrate, mock, narrow downعقیم کردن
frustrate, thwart, narrow downعقیم گذاردن

ترجمه آنلاین

باریک کردن

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.