جوشن، زره، زره پوش کردن، زرهی کردن سایر معانی: زره کاو، ضد زره، پاد زره، ثاقب، جنگ افزارهای زرهی (مثل تانک و زرهپوش)، رسته ی زرهی، زرهی شدن یا کردن، زرهپوش کردن (انگلیس: armour)، برگستوان، ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زرهدار، زرهپوش، مجهز به زره، مجهز به خودروهای زرهپوش، رویین تن، پوشیده از زره، جوشن دار، زرهی
صفحه یا پوشش زرهی، زره، جوشن، زره کاو، ضد زره، پاد زره، ثاقب
خودرو زرهدار (برای حمل پول بانک ها و غیره)، (برق) کابل مسلح، شاه سیم دارای روکش فلزی
(جانور شناسی) انواع حشرات سپردار (از تیره ی diaspididae که بدنشان از ماده ی سخت موم مانندی پوشیده شده است)، خودرو زرهدار (برای حمل پول بانک ها و غیره)، زرهپوش
[زمین شناسی] گلوله های رسی زره دار، گلوله های گلی پوشیده.
[زمین شناسی] گلوله های گلی پوشیده توده بزرگ نیمه کروی از سیلت یا رس که با ماسه درشت یا گراول ریزدانه، هنگامیکه در امتداد پائین رود می غلتد پوشیده یا مزین می شود. با وجود اینکه اندازه ای بین ...
[زمین شناسی] گلوله برفی پوشیده قطعه سنگی یا یخی که ازصخره های بالای greely firod جزیره ellesemere پائین افتاده، با تجمع وانباشته شدن روی هم حین سقوط سنگریزه هایشان برف را جمع نموده و دارای ی ...
ضد زره، ضد تانک علوم نظامى : ضد زرهى
[زمین شناسی] مرمری شدن مرمری شدن marmarosis
نقطه ضعف، نقطه ی حساس، نقطهی حساس greed is the achilles' heel of many rich people طمع نقطه ضعف بسیاری از پولداران است
کلیه ی وسایل و تجهیزات لازم (به ویژه در زمینه ی پزشکی)، افزارگان، بساط