خشکی [علوم جَوّ] حالتی که در آن اقلیم، فاقد نم کافی برای بهبود حیات است
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] ضریب خشکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] شاخص خشکی، نشان خشکی
بی پولی، تهیدستی
تنگ چشمی، خست، خسیسی
تشنگی، ارزومندی، عطش، اشتیاق، اشتیاق داشتن، تشنه بودن، ارزومند بودن سایر معانی: آرزومندی، ایاسه، شور، آرزوی چیزی را داشتن، (عامیانه) میل به نوشیدنی الکلی، عطش داشتن
پوچی، بی حسی، بی عاطفگی، بی روحی، خنکی، بی مزگی سایر معانی: بی طعمی، ملال انگیزی