اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول سایر معانی: دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] شناسه ی تابع
[زمین شناسی] آرگومان فرودینه زمینی یکی از 6 عنصر کپلر که بیانگر چرخش یک ماهواره روی یک مدار است. آرگومان حضیض زمینی نقطه ای روی یک مسیر مداری است وقتی که ماهواره در نزدیکترین فاصله به زمین ب ...
بحی، استدلال، مناظره، چون و چرا سایر معانی: اقامه ی حجت، روش استدلال، برهان آوری، بحک [ریاضیات] استدلال، مباحثه، مناظره، بحث، مناظرات، اقامه ی حجت
استدلالی، منطقی، جدلی سایر معانی: اهل بحث و جدل، وابسته به بحث و جدل، استدلالی (argumentive هم می گویند)
استدلالی، منطقی، جدلی
(لاتین) بحث، استدلال (در عباراتی مانند argumentum ad hominem)، دلیل، حجت، یک سلسله دلایل قابل قبول
نشانوند واقعی
استدلال دوری، استدلال پرهونی، مصادره به مطلوب
[ریاضیات] استدلال منطقی
(فلسفه) استدلال وجود خدا (به دلیل آنکه ما فکر او را می کنیم)
دلائل متین یامحمکم