مناسبت، بجابودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست سایر معانی: مالیدن به، زدن به، چیز مالیدنی یا زدنی (به ویژه دارو)، تقاضا، تقاضانامه، فرم، پشتکار، سعی، مداومت، ربط، اطلاق، وابس ...
نا مربوطی، بی ربطی، نا مناسبی سایر معانی: irrelevancy بی ربطی
مادیت، جنسیت، ماده، جنبه مادی، ضرورت، چیزهای مادی [حسابداری] بااهمیت بودن
رابطه، ارتباط، ربط سایر معانی: relevancy رابطه [حسابداری] مربوط بودن