اعمال کننده، درخواست کننده سایر معانی: دستگاه (برای به کار بردن دارو یا رنگ و غیره)، اسباب، وسیله، افشانه، به کار برنده، استعمال کننده، کاربر [بهداشت] اپلیکاتور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد سایر معانی: مطرح [حسابداری] مربوط بودن [حقوق] ذیربط، مربوط، مناسب - ارتباط، مناسبت
ابزاری که از آن برای گذاشتن دارو در موضعی خاص استفاده میکنند [علوم دارویی]
واژههای مصوب فرهنگستان