کسی، هیچ کس، کسی هرکجا سایر معانی: غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن سایر معانی: مستخدم، کارگر، مستخدم زن، کارمند [صنعت] کارمند، کارگر، استخدام شده، مستخدم [نساجی] کارمند - مستخدم - کارگر [ریاضیات] حقوق بگیر، مستخدم، کارم ...