وابسته بانسانشناسی، مربوط بطبیعت انسانی سایر معانی: وابسته بانسان شناسی، مربوط بطبیعت انسانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردمشناسی زبان [زبانشناسی] شاخهای از زبانشناسی که به مطالعۀ رابطۀ زبان و فرهنگ میپردازد|||متـ . زبانشناسی مردمشناختی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
شخص، انسانی، وابسته بانسان، دارای خوی انسانی سایر معانی: وابسته به نژاد بشر (گونه ی homo sapiens)، آدمیزادی، بشری، انسی، وابسته به یا توسط انسان ها، (دارای ویژگی های انسانی مانند حسادت یا شج ...
شبیه انسان سایر معانی: انسانواره (به ویژه نیاکان بسیار پیشین انسان)
از لحاظ اجتماعی
مربوط به انسانشناسی [باستانشناسی]
شاخهای از باستانشناسی که از انسانشناسی به مفهوم گستردۀ آن بهره میگیرد [باستانشناسی]
شاخهای از زبانشناسی که به مطالعۀ رابطۀ زبان و فرهنگ میپردازد|||متـ . زبانشناسی مردمشناختی [باستانشناسی]