تعویض، بدل، عوض، جانشین، جابجا کردن، جانشین کردن، تعویض کردن سایر معانی: معادل، هم ارز، جانشین شدن یا کردن، جای کسی (چیزی) را گرفتن، به جای کسی رفتن، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند did در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وراثتی، پی درپی
بعدا، اجلا
استفاده همزمان از فشار و امواج فراصوت و حرارت برای کاهش مقاومت هاگ باکتریها [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان