مچ پا، قوزک، قوزک پا سایر معانی: (کالبدشناسی) قوزک، تالوس، پاکوژک، مفصل مچ پا، (بخشی از پا که بین نرمه ی ساق پا و پاشنه ی پا قرار دارد) ساق پا، (عامیانه) راه رفتن، زیر (قول یا قرارداد یا تعه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلخال، پا بند سایر معانی: هر چیزی که بر مچ پا قرار گیرد (مانند قید و پابند و مچ پیچ)، غل و زنجیر برای بستن پا
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود یا سینه اش را می گداخت
چرک نشستن، چرک جمع کردن، جان گداز بودن، جانسوز بودن سایر معانی: دل چرکین شدن یا کردن، رنجاندن، رنجیدن، (دراصل) چرک کردن، متورم و سرخ کردن یاشدن، رنج دادن، عذاب دادن
یورغه، یرقه، راهوار بودن، یورغه رفتن سایر معانی: (اسب و غیره) یورغه رفتن، (آهسته) قدم زدن، (آرام آرام) راه رفتن، خوش خوشک راه رفتن، گام آهسته، قدم زنی، خرامیدن، سلانه سلانه رفتن، راهواری، یو ...
کارهای عادی و روزمره، خرکاری سایر معانی: خرکاری (به ویژه کاری که پست و تکراری یا شاق باشد)، کارهای عادی وروزمره، خرکاری
الوده کردن، زهرالود کردن، رهراگین کردن ، مشوب کردن سایر معانی: (مجازی) کین مند کردن، کین آگین کردن، تلخ کام کردن، (مجازی) مسموم کردن، زهرین کردن، زهردار کردن، سم در چیزی (یا روی چیزی) قرار د ...
چرک، گندیدن، چرک کردن سایر معانی: چرک کردن (زخم و غیره)، گزک زدن، پوسیدن، فاسد شدن، (مجازی) بد تر شدن، فساد
بر انگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن سایر معانی: آتشی کردن، تحریک کردن، پژولیدن، آزردن، اذیت کردن، آزار دادن، (اندام یا عضله و غیره را) آماسیده کردن، دردناک کردن، ...
ناسپاس، ناخوش آیند، حق ناشناس، نمک بحرام سایر معانی: ناخوش ایند
ناخوش آیند، ناخواسته سایر معانی: ناخوش ایند