(ادبیات) گروهی نویسنده ی جوان انگلیسی بعد از جنگ دوم جهانی که شدیدا ارزش ها و اعمال طبقات بالا و متوسط را به باد انتقاد می گرفتند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درباره ی چیزی خشمگین بودن
تند، زننده سایر معانی: (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان
خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه سایر معانی: دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، ک ...
اشفته، عصبانی، از کوره در رفته، بی عقل، اتشی سایر معانی: سراسیمه، (کاملا) بی تاب، برآشفته، (از شدت درد یا خشم یا دلواپسی) از خود بی خود، دل شوریده، با سراسیمگی، با بی تابی، دیوانه وار، (قدیم ...
ترشرو، بد اخلاق، بد خلق، عبوس، اخمو سایر معانی: دمدمی، متلون، ویری، (خلق و خو) متغیر، دگرواره، زودخشم، زود انگیخته، گرفته، بی دل و دماغ، بی حوصله
مواج سایر معانی: طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده
غضبناک سایر معانی: پرشور، پراحساسات، پرحرارت، آتشین، حاد، ستهم، شدید، سخت، vehemently تند، با حرارت زیاد