آمفی تئاتر، عرصه ی کارزار، میدان نبرد، صحنه، (در سالن تئاتر) بالکن فوقانی، (در دانشکده های پزشکی و بیمارستان ها) سالن کنفرانس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
ورزشگاه، زورخانه، دبیرستان سایر معانی: ورزشگاه سرپوشیده، تالار ورزش
تالار موسیقی، اطاق ساز ورقص، سالن موسیقی [سینما] محل نمایشهای خاص