گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محبت، مهر، عشق، معشوقه، خاطرخواهی، مهربانی، دوست داشتن، عشق داشتن سایر معانی: شیدایی، والگی، دلباختگی، (در سلام رساندن) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و ...
بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار سایر معانی: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا
گذاشتن چیزی در جای عوضی
مطبوعیت، صفا، خوشی، خوش مشربی، بشاشت
معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری سایر معانی: جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...
پریشانی، غصه سایر معانی: (شدید) اندوه، غم، حزن، اندوهبار، غم انگیز، مرارت، فلاکت، مصیبت، گرفتاری، بلا، (ندا) وای !، هیهات !، افسوس، وای بر، علامت اندوه و غم