سرد، خنک سایر معانی: (فرانسه) سرد [آب و خاک] سرد، خنک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن سایر معانی: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت ...