بارها، چندین بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دو برابر، دوبار، دو مرتبه، دو دفعه سایر معانی: دو چندان، دوفعه [مهندسی گاز] دوبار، دودفعه، دومرتبه [ریاضیات] دو بار، دو برابر، دو مرتبه، دو دفعه
بعدا، اجلا
نجوش، نادوستوار، نامهربان، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، سرد، سرسنگین، خصومت آمیز، ناهمراه، نامساعد
در، در برابر، بسوی، پیش، بطرف، سوی، تا نسبت به، روبطرف سایر معانی: به، نسبت به، با، (قدیمی)
جنایت زمان جنگ، جنایات جنگی