تند، از روی بی ملاحظگی، بی پروائی، شتابکاری، دلبازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تاسف سایر معانی: تاسف آور، افسوس انگیز، دریغ آور
کوته نظر، نزدیک بین سایر معانی: کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کو ...
احمق، ابله، بی شعور، ساده لوح
جاسوس سایر معانی: pigeon stool کبوتر یا مره دام که بچوبی بندند
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ سایر معانی: کودن، کم هوش، دیرآموز، پخمه، خرفت، دخو، هالو، احمقانه، نابخردانه، ابلهانه، بی روح، کسل کننده، خسته کننده، واژه ی ...
متخصص درمان شناسی، درمانشناس سایر معانی: متخصص درمان بخصوص، therapeutist طب متخصص درمان شناسی
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نا مطلوب، نامیمون سایر معانی: مخالف، پاد [ریاضیات] نامساعد [ریاضیات] نامطلوب
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم سایر معانی: پخمه، کندذهن، احمق