adulthood, n•بزرگسالی، سن قانونی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(حقوق) سن قانونی دختر (که قبل از آن عمل جنسی با او حتی اگر رضایت داده باشد زنای به عنف محسوب می شود)
رسیدن، بالغ شدن، سرباز کردن سایر معانی: چرک کردن، شوخگین شدن، ریم آوردن، (کورک و غیره) سر باز کردن، سرباز کردن دمل
[زمین شناسی] تا نشدنی [آمار] تا نشدنی