اتخاذکردنی، پذیرفتنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرزندپذیر [علوم سلامت] کسی که کودکی را به فرزندی پذیرفته است
واژههای مصوب فرهنگستان
فرزندخواندگی [علوم سلامت] وضعیت کودکی که ازطرف فرد غیرخویشاوندی بهعنوان فرزند پذیرفته میشود و آن فرد همۀ مسئولیتها و حقوق و الزامات والد طبیعی را میپذیرد ...
انتخابی، اقتباسی، مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی سایر معانی: منتخب، برگزیده، (به فرزند خواندگی یا پدر خواندگی و غیره) پذیرفته شده، اتخاذی
خانوادۀ فرزندپذیر [علوم سلامت] خانوادهای که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرد
والد فرزندپذیر [علوم سلامت] کسی که با فرزندپذیری والد میشود
[حسابداری] بکارگیری برای اولین بار (اولیه)
پذیرش خطمشی [مدیریت] یکی از مراحل فرایند خطمشیگذاری که در آن مراجع ذیربط خطمشیهای مختلف را برای پیادهسازی در آینده میپذیرند|||متـ . پذیرش سیاس ...
نامزد کردن، عروسی کردن، عقدکردن، شوهر دادن سایر معانی: هواداری کردن (از)، طرفداری کردن، جانبداری کردن، حمایت کردن از، پشتیبانی کردن، زناشویی کردن، به زنی گرفتن، ازدواج کردن، زن دادن، عقیده د ...
اواره، کوچ نشین، تازه وارد، غریب سایر معانی: مهاجر (به کشوری دیگر)، درون کوچ (در برابر: مهاجر از کشوری دیگر یا برون کوچ emigrant)، (جانور یا گیاهی که برای اولین بار در جایی ظاهر شده باشد) نو ...
1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن [حقوق] عهده دار ش ...
خانوادهای که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرد [علوم سلامت]