espouse
معنی
نامزد کردن، عروسی کردن، عقدکردن، شوهر دادن
سایر معانی: هواداری کردن (از)، طرفداری کردن، جانبداری کردن، حمایت کردن از، پشتیبانی کردن، زناشویی کردن، به زنی گرفتن، ازدواج کردن، زن دادن، عقیده داشتن به
[حقوق] حمایت کردن، طرفداری کردن، دفاع کردن
سایر معانی: هواداری کردن (از)، طرفداری کردن، جانبداری کردن، حمایت کردن از، پشتیبانی کردن، زناشویی کردن، به زنی گرفتن، ازدواج کردن، زن دادن، عقیده داشتن به
[حقوق] حمایت کردن، طرفداری کردن، دفاع کردن
دیکشنری
مشارکت
فعل
espouseعقدکردن
marry, espouse, husbandشوهر دادن
nominate, betroth, designate, engage, espouse, trothplightنامزد کردن
marry, consummate, espouseعروسی کردن
ترجمه آنلاین
حمایت کردن
مترادف
accept ، adopt ، advocate ، approve ، back ، champion ، defend ، embrace ، get into ، go in for ، maintain ، stand behind ، take on ، take up ، uphold