چسب [مهندسی بسپار] مادهای چسبناک که برای اتصال دو جسم جامد به کار رود
واژههای مصوب فرهنگستان
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار سایر معانی: هم چسب، دوسشی، ماده ی چسبناک [شیمی] 1- چسبنده، چسبناک، هم چسب، دوسشی 2- چسب، ماده ى چسبناک [سینما] مواد چسبی [عمران و معماری] ماده پیوندساز - ماده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] تعلیق چسب
[نساجی] شکست چسب یا چسبندگی [پلیمر] شکست چسب(چسبندگی)
نیروی چسبندگی [مهندسی بسپار] عاملی که موجب چسبیدن اجسام به یکدیگر شود
[ریاضیات] اتصال چسبی
[نفت] غشای نفتی چسبنده
نوار چسب (به ویژه نوعی که برای زخم بندی به کار می رود) [شیمی] نوار چسب (به ویژه نوعی که براى زخم بندى به کار می رود) [عمران و معماری] نوار چسب
زیستچسب [مهندسی بسپار] ویژگی مواد بسپاری طبیعی که توانایی اتصال به سطح بافتهای زنده را دارند|||متـ . زیچسب
بسپار زیستچسب [شیمی] مادۀ بسپاری طبیعی که توانایی اتصال به سطح بافتهای زنده را دارد|||متـ . بسپار زیچسب
بسپار زیستچسب [علوم دارویی] مادۀ بسپاری طبیعی که توانایی اتصال به سطح بافتهای زنده را دارد|||متـ . بسپار زیچسب
[صنایع غذایی] چسب کازئینی: چسبی که از پروتئین کازئین شیر گاو برای بسته بندیها و چسباندن درست میشود.