چرکی، باطلاق، کثافت، (مجازا) سختی، گرفتاری، آدم بی کله، گندیده، فاسد ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اغتشاش امیز
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور سایر معانی: کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن