پایه [پزشکی - دندانپزشکی] دندان طبیعی یا کاشتینهای (implant) که تکیهگاه بَرسازۀ ثابت یا متحرک است
واژههای مصوب فرهنگستان
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار سایر معانی: اتصال (در یک انتها)، ت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] اتصال نیم پایه
[معدن] پایه های باربر (نگهداری)
[عمران و معماری] کرانپایه سنگین
پایۀ انتهایی [پزشکی - دندانپزشکی] دندان طبیعی یا کاشتینۀ دندانی (dental implant) در هریک از دو انتهای پل که باعث نگه داشتن آن میشود ...
دو یا چند دندان مجاور که بههم متصل میشوند تا درمجموع بهعنوان یک پایۀ واحد برای دندانواره عمل کنند [پزشکی - دندانپزشکی]