abutment
معنی
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار
سایر معانی: اتصال (در یک انتها)، تماس (از یک طرف)، روی هم قرارگیری، محل تماس، (پل سازی) دیواره های حائل طرفین پل، پایه های جناحی، (جغرافی) انتهای گسله، در پل سازی نیم پایه
[عمران و معماری] تکیه گاه - پایه کناری - پایه - کرانپایه - کوله - پایه جناحی - نیمپایه
[زمین شناسی] تکیه گاه، پایه کناری، دیواره کناری نگهدارنده سد، نیم پایه (در پل سازی)- پشت بند دیوار- بست دیوار -اتصال
[معدن] تکیه گاه (نگهداری)
سایر معانی: اتصال (در یک انتها)، تماس (از یک طرف)، روی هم قرارگیری، محل تماس، (پل سازی) دیواره های حائل طرفین پل، پایه های جناحی، (جغرافی) انتهای گسله، در پل سازی نیم پایه
[عمران و معماری] تکیه گاه - پایه کناری - پایه - کرانپایه - کوله - پایه جناحی - نیمپایه
[زمین شناسی] تکیه گاه، پایه کناری، دیواره کناری نگهدارنده سد، نیم پایه (در پل سازی)- پشت بند دیوار- بست دیوار -اتصال
[معدن] تکیه گاه (نگهداری)
دیکشنری
آستانه
اسم
proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, abutmentمجاورت
abutment, abuttalsزمین همسایه
bank, edge, margin, lotus, brink, abutmentکنار
abutment, abuttalsزمین سر حدی
side, hand, party, direction, opponent, abutmentطرف
abutment, abuttalsزمین مجاور
limit, extent, bound, measure, margin, abutmentحد
abutmentنیم پایه
abutmentپایه جناحی
border, boundary, frontier, edge, bound, abutmentمرز
abutmentبست دیوار
proximity, vicinity, affinity, rapprochement, approximation, abutmentنزدیکی
connection, connector, connectivity, junction, linkage, abutmentاتصال
backup, supporter, protector, guardian, patron, abutmentپشتیبان
border, frontier, boundary, butting, demarcation line, abutmentسرحد
truss, rafter, abutmentخرپا
order, country, region, knowledge, border, abutmentسامان
abutmentپشت بند دیوار
ترجمه آنلاین
تکیه گاه