[ریاضیات] فرض خلف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] نسبت پوچ، رابطه ی ممتنع، نسبت ممتنع، رابطه ی مزخرف
[ریاضیات] حکم باطل
پوچ گرای، وابسته به تئاتر پوچی و نویسندگان نمایشنامه های پوچ، متفکر یا نویسنده ی معتقد به پوچی، پوچگرای وابسته به تئاتر پوچی و نویسندگان نمایشنامههای پوچ متفکر یا نویسنده ی معتقد به پوچی واب ...
absurdly, adv•به طور نامعقول
[ریاضیات] برهان خلف
[ریاضیات] قیاس خلف، برهان خلف، گزاره ی خلف
نادان، ابله سایر معانی: احمقانه، نابخردانه، وابسته به خر، الاغ مانند، بی شعور، خرصفت
کودن، احمق، چشم چپ، ناجور سایر معانی: (چشم) چپ، (خودمانی) یک وری، کج، کژ، (خودمانی) مسخره، چرند، احمقانه، لوچ، احمق، کودن، ناجور
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
رجوع شود به: folderol
خیالی، بوالهوس، پر اوهام سایر معانی: پر تخیل، پر پندارش، شگرف، طرفه، شگفت انگیز، عجیب و غریب، خیالباف، اهل خواب و خیال، هوس باف، خیال پرداز