بچه سقطشده، فگانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی سایر معانی: عبث، بی حاصل، بی ثمر، بادرم، هرز، یاب، لغو، بی نتیجه، با بی عرضگی، ناشیانه، عبک
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع سایر معانی: زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع، بیگاه سایر معانی: در وقت نامناسب، بیجا، پیش از موقع، زودرس، نامعقول، غیر منتظره
[فوتبال] غیرقابل استفاده