پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن سایر معانی: (از روی تخته سیاه یا نوار صوتی و غیره) پاک کردن، زدودن، مخدوش کردن، سودن، از خاطر دور کردن، از حافظه زدودن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محور خروجی جعبهدنده [قطعات و اجزای خودرو] محوری که توان را از جعبهدنده بهطور مستقیم یا از طریق میلکاردان (drive shaft) به دیفرانسیل (differential) منتقل میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
باطل کردن، ناتوان کردن، علیل کردن سایر معانی: از ارزش قانونی انداختن، (قانونا) بی اعتبار کردن، invalid ناتوان کردن [حقوق] باطل کردن، بی اعتبار کردن
لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن سایر معانی: (قانون یا فرمان و غیره) فسخ کردن، باطل کردن، فس کردن [حقوق] لغو کردن، فسخ کردن، باطل کردن، کان لم یکن کردن (قرارداد)
محو کردن، زدودن سایر معانی: 1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن، 3- (شدیدا) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن، (خودمانی) شکست، ناکامی، سقوط، ...