رشا، گوزن، اهوبره، حنایی، بچه زاییدن، اظهار دوستی کردن، تملق گفتن سایر معانی: چاپلوسی کردن، بادمجان دور قاب چیدن، مداهنه کردن، پلواس کردن، دست بوسی کردن، کرسیدن، (در مورد سگ) دم تکان دادن و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوشامد گو سایر معانی: متملق، چاپلوس، سبزی پاک کن
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
مداهنه کنان، متملقانه، چاپلوسانه، ازروی سبزی پاک کنی
[برق و الکترونیک] کنترل پیشخوردی نوعی کنترل فرایند که در آن با آشکار کردن تغییرات ورودی فرایند و قبل از فعال شدن خروجی، یک سیگنال تصحیح حدسی اعمال می شود.
[نساجی] جغجغه تغذیه
[مهندسی گاز] اب تغذیه، آب مصرفی
[نفت] تصفیه ی آب تغذیه
[برق و الکترونیک] سیم تغذیه
[کوه نوردی] کوه گَرد، کسی که به پیاده روی در دامنه های کم ارتفاع می پردازد.
[کوه نوردی] مسابقة کوه پیمایی (لیک دیستریکت)، دف این ماراتن که از اوایل قرن بیستم در منطقه Lake District انگلستان برگزار می شود، صعود بیشترین تعداد قله بالای 2000 فوت (610 متر) و بازگشت به ن ...
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص سایر معانی: (در اصل) همکار، همدست، همیار، شریک، انباز (به ویژه اگر مرد باشد)، هم رتبه، هم شان، هم زینه، هم طبقه، (یکی از دو چیز مشابه) تا، همتا، نصف ...