عصبانی کردن، ترکاندن، منفجر کردن سایر معانی: لو دادن، (تخلف کسی را) گزارش دادن، 1- باد کردن، نفخ کردن، پف دار شدن 2- ترکیدن، منفجر شدن، پکیدن 3- (در مورد توفان و غیره) شدیدتر شدن، فرارسیدن 4 ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگسازی [سینما و تلویزیون] در تمامی هنرها، به دست آوردن نسخهای بزرگ از یک نسخۀ کوچک در مقیاس مشخص
واژههای مصوب فرهنگستان
بزرگسازی [هنرهای تجسمی] در تمامی هنرها، به دست آوردن نسخهای بزرگ از یک نسخۀ کوچک در مقیاس مشخص
پس زدن گاز علوم نظامى : ، ضربه عقب نشینى
زیرابه [مهندسی محیط زیست و انرژی] کمینۀ آبی که برای واپایش غلظت تعیینشدۀ املاح تخلیه میشود
[نفت] صدا خفه کن - دمیدن
[معدن] بادبزن دمنده (تهویه)
[نفت] هواکش
[زمین شناسی] دیگ جن سوراخی در نزدیکی ساحل دریا که در سقف غاری تشکیل شده و از داخل آن هوا و احتمالاً آب بوسیله کشندی درحال بالا آمدن بوده وغالبا همراه با فشار است
سوراخ بینی نهنگ (که در فرق سر آن قرار دارد)، (به ویژه در گدازه ی آتشفشانی) سوراخی که هوا و گاز از آن به خارج راه می یابد، مفر، دررو، (در دریای یخ زده) سوراخی در یخ که پستانداران (مثل نهنگ) ب ...
[شیمی] عامل پف کننده [نساجی] ماده تولید کننده گاز- ماده تولید کننده حباب - ماده کف ساز [پلیمر] عامل پف دهنده، عامل پف زا، عامل دمش
[نفت] بادبزن