مردن یا کشتن (در اثر سرمای زمستان یا برف و یخ) زمستان کشی کردن، تلفات زمستان، سرما مرگی، سرماکشتگی، در سرمای زمستان از بین رفتن، زمستان کش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: wintry، زمستانی، بی نشاط
شهر وینترتور (در سوئیس)
فصل زمستان سایر معانی: فصل زمستان
فصل زمستان، هنگام زمستان (wintertide هم می گویند)
wintry زمستانی، سرد، بیمزه، مناسب زمستان
سرد، بی مزه، زمستانی، مناسب زمستان سایر معانی: زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)
محو کردن، زدودن سایر معانی: 1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن، 3- (شدیدا) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن، (خودمانی) شکست، ناکامی، سقوط، ...
[صنایع غذایی] تبخیر کننده لایه جارویی : این دستگاه دارای یک استوانه دو جداره عمودی است که در بین دو جدار استوانه بخار قرار دارد و در مرکز استوانه محوری قرار گرفته که دارای پره های شعاعی است ...
پاک کن، برف پاک کن، جاروب کن سایر معانی: (شخص یا اسباب) پاک کن (مثلا برای پاک کردن تخته سیاه)، حوله، کهنه، (اتومبیل) برف پاک کن، (ماشین بافندگی) بادامک، (پاک کردن شیشه ی پنجره و غیره) شیشه پ ...
تیغۀ برفپاککن [مهندسی بسپار] بخش لاستیکی برفپاککن که برف یا باران را از روی شیشه پاک میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] اتصال لغزان ؛ اتصال خودپاک کن اتصال کلید یارله ای که با حرکت لغزان بعد از تماس با اتصال دیگر حرکت می کند.