داوری تکی، محاکمه انفرادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقیق، معتقدبه، متوجه، فقره، خصوص، بابت، قلم، ریز، جز، جزئیات
مقیاس ویژه [مهندسی نقشهبرداری] نسبت یک فاصلۀ بسیار کوتاه بر روی نقشه در هر نقطه و در هر جهت به طول بیضوی که در تهیۀ نقشه از آن استفاده شده است|||متـ . مقیاس نسبی relative scale ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] گزاره ی جزئی
دلبستگی بمرام خاصی سایر معانی: خاص نگری، جزئی انگاری، آیین خرده نگر، آیین اصالت جز، اعتقاد باینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است
شرح دقیق سایر معانی: شرح دقیق [ریاضیات] ذکر جزئیات
منحصرا سایر معانی: به ویژه، بخصوص، مخصوصا، بالاخص، جز به جز، قلم به قلم، به طور مبسوط، مشروحا، به طور فوق العاده، یک کاره، یکجور مخصوص، بطرز مخصوص، جزبجز [فوتبال] مخصوصا [ریاضیات] به ویژه ...
فراق، سرحد موی سر سایر معانی: جدا سازی، تفکیک، مجزا سازی، (داده شده یا پرتاب شده یا گفته شده و غیره) درهنگام عزیمت، وداعی، خداحافظی، عزیمت، رهسپاری، رفتن، راهی شدن، مرگ، خط فاصل، محل جدا ساز ...
خوردگی جدایشی [خوردگی] ← خوردگی گزینشی
[معدن] جرم مخصوص جدایش (جدایش) - چگالی جدایش (جدایش)
خط جدایش [مهندسی مواد و متالورژی] تقاطع سطح جدایش قالب ریختهگری یا صفحۀ جدایش بین قالبهای پتککاری یا قالب با حفرۀ قالب ...
[پلیمر] خط جدایش