بازرگانى : تغذیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرده سایر معانی: شیمى : براده [شیمی] براده
زده شده از طرف پهن اسلحه، از پهنا
منهیات، مناهی، نواهی، ممنوعات، محرمات
توصیهنامۀ صرفهجویی سوخت [حملونقل هوایی] کتابچهای حاوی توصیههایی به خلبانان برای صرفهجویی در مصرف سوخت براساس الگوریتمها/ خوارزمیهای بهینه&zwnj ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[حسابداری] سود تقلیل یافته هر سهم
(اثاثیه ی اتاق یا خانه و غیره: میز و صندلی و فرش و غیره) اثاثیه، اسباب منزل، تجهیزات و لوازم (زندگی یاکار)، مانه ها، کاچالگان، پوشاک، رخت، لوازم
بذله گو، ادم شوخ، گانگستر، اوباش، همدست تبه کاران سایر معانی: عضو دسته ی تبهکاران، گانگستری، اراذل
(عامیانه - تداعی منفی) رویدادها، حوادث، اتفاقات، حوادک اقدامات، مذاکرات، هزینه ها، برامدها
[ریاضیات] هومومرفیسسم حلقه، همومورفیسم حلقه ها
[ریاضیات] نگاشت های هوموتوپیک
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: PtCu