فرمان سلطان عثمانى، حکم فرمان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنعت] انجمن مهندسی صنایع ایران
پارسی، ایرانی، اهل ایران، وابسته به ایران سایر معانی: وابسته به زبان و فرهنگ ایران (persian هم می گویند)
نادستوارگی [شیمی] وضعیتی که در آن مولکول فعالیت نوری از خود نشان ندهد
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] جذب سطحی موثر
[آب و خاک] تبخیر تعرق واقعی
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
صفات پسندیده یاستوده
پسندیدگی، خوبی
دریاسالار، فرمانده، امیرالبحر، عالی ترین افسرنیروی دریایی سایر معانی: (نیروی دریایی) دریا سالار، آدمیرال، (نیروی دریایی امریکا) دریا سالار چهار ستاره، تیمسار، (از ریشه ی عربی: امیرالبحر)، (ق ...
جزایر ادمیرالتی (admiralties هم می گویند)
[خودرو] مفرغ - همبسته ای از مس ؛ روی و قلع