خسته کننده سایر معانی: خسته کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه سایر معانی: مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو ...
شلاق، تازیانه، ضربهیا تکانشلاقی، ضربهناگهانی و شدید، حرکت تند و سریع و با ضربت، شلاق زدن، تازیانه زدن سایر معانی: دوال، ضربه ی شلاق، حرکت شلاقی، (با: off یا out یا up و غیره) ناگهان درآوردن ...
جدا شدن آستری از لایۀ داخلی مَنجید [مهندسی بسپار - تایر]
واژههای مصوب فرهنگستان
مادهای تارچهای (fibrillar) که از یاختههای ماهیچهای در دوران جنینی به وجود میآید [علوم پایۀ پزشکی]
مقیاسی برای بیان آهنگ خوردگی سالانه برحسب عمق نفوذ یا نازک شدن فلز در مقیاس هزارم اینچ که با محاسبۀ میزان کاهش وزن نمونۀ فلزی در حین آزمون خوردگی تعیین میشود [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّ ...