هر کدام، هر یک، هر کدام را که، کدام، whichsoever صورت موکدwhich، هر کدام که، هریک که [ریاضیات] هر کدام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: (Y,Na,Ca,U)1-2(Nb,Ta,Ti)2(O,OH)7
کثیف، گل الود، الوده، خیس سایر معانی: گل الود، الوده، کثیف، خیس
کمونیسم، اصول اشتراکی، مرام اشتراکی سایر معانی: کمونیزم: مرام اشتراکی، (c بزرگ - در فلسفه مارکس و لنین و دیگران) جامعه ی بی طبقه، نظام کمونیستی (در چین و شوروی سابق و غیره)
ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی سایر معانی: نابسامانی، آشفتگی، درهم برهمی، به هم ریختگی، بی سرو سامانی، نابسامان کردن، آشفته کردن، به هم ریختن، (نظم چیزی را) به هم زدن، (جامه) نامرتبی ...
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
خودروِ ترکیبی [قطعات و اجزای خودرو] خودروی با دو یا چند منبع قدرت
واژههای مصوب فرهنگستان
گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن سایر معانی: در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن
خودروِ ترکیبی برقِشهری [قطعات و اجزای خودرو] خودروی ترکیبی که انرژی الکتریکی موردنیاز آن ازطریق اتصال به شبکۀ برق شهری نیز تأمین میشود ...
شلخته، لا ابالی، لا قید، پاشنه خوابیده سایر معانی: دارای کفش های فرسوده (به ویژه کفش هایی که پاشنه ی آنها رفته است)
نزاع، ژولیدگی، ژولیدگی مو، پریشان کردن، اذیت کردن، بر هم زدن، چروک شدن، مچاله کردن سایر معانی: ژولیده کردن، (گیسو) پریشان کردن، آشفته کردن، آشفتگی (به ویژه موی سر) پریشانی
ناهنجار، خشن، ژولیده، ناسترده، شانه نکرده سایر معانی: کثیف، چرکین، نامرتب، در هم ریخته، (مو) وز کرده، کرک، گوریده