[حسابداری] موافقتنامه حسابرسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخفف:، مهندس
موتور [قطعات و اجزای خودرو] سامانهای برای تبدیل نوعی انرژی غیرمکانیکی به انرژی مکانیکی بهمنظور تولید نیرو یا حرکت
واژههای مصوب فرهنگستان
ماشین چی سایر معانی: لوکوموتیوران
[عمران و معماری] دور موتور - سرعت موتور
دستهتلگراف موتور [حملونقل دریایی] دستگاهی برای انتقال مکانیکی یا الکتریکی و دریافت دستورهای بین دو ایستگاه در یک شناور
سازنده، مهندس، مهندسی کردن، طرحکردن و ساختن، نقشه کشیدن، اداره کردن سایر معانی: مکانیک، تعمیرکار، بازساز، (ارتش) رسته ی مهندسی، (با به کار گیری روش های مهندسی) طرح ریزی کردن، ساختن، (مجازی - ...
غذای مهندسیشده [تغذیه] غذایی که متخصصان علوم غذایی برای اهدافی خاص طراحی میکنند
[کامپیوتر] واحد های اندازه گیری بکار گرفته شده برای یک متغیر پردازشی .
مهندسی سایر معانی: (طرح ریزی ساختمان و اداره ی راه و پل و کارخانه و غیره) برنامه ریزی و اجرا [عمران و معماری] مهندسی - بررسی فنی [برق و الکترونیک] مهندسی تخصصی که در آن دانشهایی از علوم ریاض ...
[عمران و معماری] زمین شناسی مهندسی [زمین شناسی] زمین شناسی مهندسی
[سینما] مدیر مهندسی