لیست واژه‌ها

interclude

بستن، بند اوردن، قطع کردن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

intergenic single nucleotide polymorphism

چندشکلی تک‌نوکلئوتیدی بینِ‌ژنی [زیست‌شناسی - ژن‌شناسی و زیست‌فنّاوری] یک چندشکلی تک‌نوکلئوتیدی که در توالی دِنا بین دو ناحیۀ رمزگذار واقع شده باشد|||اختـ . چندت ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

intermediate cleaning

[نساجی] شستشوی میانی - تمیز کردن میانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

intermittent closure

بست متناوب [زبان‌شناسی] نوعی بست که در آن اندام‌ فعال و اندام منفعل به‌صورت متناوب با هم تماس پیدا می‌کنند، مثلا در تولید آواهای غلتان یا لرزشی مانند[r] در واژۀ «دره» ||| ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

intermittent cycle

[سینما] سیکل متناوب

دیکشنری انگلیسی به فارسی

internal clock

[کامپیوتر] ساعت داخلی .

دیکشنری انگلیسی به فارسی

internal nucleation

[پلیمر] هسته زایی درونی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

internal tangent of two circles

[ریاضیات] مماس مشترک داخلی دو دایره

دیکشنری انگلیسی به فارسی

international claim

[حقوق] دعوای بین دو یا چند دولت

دیکشنری انگلیسی به فارسی

internuclear distance

[شیمی] فاصله بین هسته ای

دیکشنری انگلیسی به فارسی

interparticle attraction

[عمران و معماری] جاذبه بین ذرات

دیکشنری انگلیسی به فارسی

intraclast or interaclasts or interaclasts

[زمین شناسی] اینتراکلست قطعات سنگهای آهکی که از تخریب رسوبات آهکی نیمه سخت در داخل محیط رسوبی ایجاد می شوند. تشکیل آنها با رسوب مواد دیگر آهکی تقریباً همزمان انجام می گیرد. از نظر شکل و اندا ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید