(در حماسه ای ((اودیسه)) اثر هومر) زن جادوگری که مردان را تبدیل به خوک می کند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) پرگار
چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
[ریاضیات] نمودار مدور
[سینما] دایره تیرگی - عنبیه باز - افه روزنه ای - دایره ابهام - دایره اغتشاش - دایره نامشخص - دایره اختلال [زمین شناسی] دایره ابهام
[ریاضیات] دایره ی انحناء، دایره ی خمیدگی
[سینما] دایره حداقل اغتشاش - دایره کوچکترین تیرگی
دوار، عضو محفل
[نساجی] گیره فنری حلقوی پای عینکی
مدار [علوم پایۀ پزشکی] ← مدار عصبی
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] تحلیل گر مدار .
خانواده مداری