دایره نا محدود، مطلق، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای سایر معانی: محض، راستینه، بی چون و چرا، تمام عیار، تام، نامخلوط، خودکامه، قادر مطلق، مستبد، واث ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تطابق مطلق [پزشکی] تطابق هر چشم بهطور جداگانه، بهنحویکه تحت تأثیر همگرایی یا رؤیت دوچشمی قرار نگیرد
واژههای مصوب فرهنگستان
نشانی مطلق [کامپیوتر] - خاتمه غیر عادی، صرف نظر کردن . - آدرس مطلق - مکان مسخصی در حافظه کامپیوتر . در برنامه صفحه گسترده آدرس سلولی که به مکانی مشخص اشاره می کند این مکان مشخص هنگام کپی شد ...
[شیمی] الکل مطلق
فرازای مطلق [مهندسی نقشهبرداری] فرازای یک سیاره یا قمر از زمین
ارتفاع هواپیما از سطح آب یا خشکی، فرازی مطلق، ارتفاع مطلق [آب و خاک] ارتفاع مطلق
[عمران و معماری] حرکت زاویه ای مطلق
[آمار] کارآیی مجانبی مطلق
[شیمی] دمای جوش مطلق [پلیمر] دمای جوش مطلق
بالاترین ارتفاع از سطح دریا که هواپیما می تواند درآن پرواز کند، سطح پرواز بیشینه، سقف پرواز
برنامه نویسی مطلق [کامپیوتر] برنامه نویس مطلق .
[ریاضیات] متمم مطلق