[عمران و معماری] تردی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: brazilein
رجوع شود به: brazilin
[نساجی] قسمت برنجی ماسوره مربوط به اتصال الکتریکی شاخک تعویض ماسوره پود در ماشین بافندگی
شخص مهم، افسر ارشد ارتش، امیر سایر معانی: (ارتش) افسر ارشد، تیمسار
سازهای بادیِ برنجی [موسیقی] دستهای از سازهای بادی ارکستر سمفونیک، از دستۀ شیپورها، که سابقا از مس ساخته میشد و امروزه از برنج ساخته میشود|||متـ . بادیهاي برنجي brasse ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پنجه بوکس، پنجه مشت زنی سایر معانی: پنجه بکس
[عمران و معماری] لوله برنجی
زره بازو
(فرانسه) مشروب فروشی که در آن خوراک های ساده هم داده می شود
سینه بند، پستان بند سایر معانی: پستان بند
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...