[ یَ / یُو ] (ص) تاریک و تیره. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل، واقع در ۷۰۰۰گزی باختر بلده و ۴۲۰۰۰گزی خاور شوسهٔ چالوس (حدود کندوان). آب آن از رودخانهٔ اوزرود و چشمه سارهای متعدد و راه آن مالرو است. ز ...
[ یُ وَ ] (اِ مرکب) در لهجهٔ همدانی به معنی شنه و پنجه و آلتی است که بدان خرمن را باد دهند (از: یو، جو +اوشان، افشان، و معنی ترکیب: جوافشان). (یادداشت مؤلف). هید.
[ شَ ] (اِخ) گفته اند نام همان کسی است که به شباهت و شکل عیسی درآمد و به دار آویخته و کشته شد. (از کامل ابن اثیر چ جدید بیروت ص ۳۱۸).
= درمنه
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ / یُو شَ ] (اِ) آبشن. آفشن. اوشن. آویشن. زعتر. سعتر. صعتر. اوریغانس. (یادداشت مؤلف). || تعبیری در تداول خانگی خاصه زنان، در مقام طنز ناآراستگی گیسو و زلف: یوشن هایت را عقب بزن؛ یعنی ...
اسم: یوشیتا (پسر) (اوستایی) (تلفظ: yoshita) (فارسی: یوشیتا) (انگلیسی: yoshita) معنی: نام پهلوانی از خاندان فریان
فرهنگ واژگان اسمها
[ اَ ] (اِ) اسفیوش. (دُزی). اسبغول. رجوع به اسبغول شود.
کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند؛ اندرزشنونده؛ پندنیوش؛ پندشنو؛ اندرزپذیر.
[ ] (اِخ) اسمی است که مصریها به داریوش داده اند و آن تریوش نیز نوشته اند. (ایران باستان ج ۱ ص ۴۷۹ و ج ۲ ص ۹۸۷).
باطلشنو؛ آنکه به سخن باطل گوش میدهد.
[ بُ ] (اِ) امید. || فروتنی. کلمه در این دو معنی ممکن است دگرگون شدهٔ بیوس باشد. || شنوایی. در این معنی ممکن است کلمه دگرگون شدهٔ نیوش باشد. || خجالت از افلاس و تنگدستی. (ناظم الاطب ...