خجل؛ شرمنده: به دست خود که کند با خود اینکه من کردم / کهای توبهام آخر ز احمقی تا کی؟ (نزاری: رشیدی: کها).
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (ص) خجل و شرمنده و منفعل. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از برهان). خجل و شرمنده. (آنندراج): به دست خود که کند با خود این که من کردم کهای توبه ام آخر ز احمقی تا کی؟ نزاری (از فرهنگ ...
لغتنامه دهخدا
= کهتاب
[ کَ ] (اِ مرکب) به معنی کهتاب است. (فرهنگ جهانگیری). کهاب و کهتاب، کاه دود که برای بیماری اسبان کنند. (فرهنگ رشیدی). صاحب فرهنگ ناصری گوید که همان کاه دود است که در معالجهٔ اسبان مفید است ...
دترمینانی که از حذف سطر و ستون متناظر با درایۀ مفروض در یک دترمینان به دست آمده باشد [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کَ ] (اِخ) قومی از هنود که پالکی یا تخت و امثال آن را بردارد، و فارسیان به تشدید استعمال نمایند. (آنندراج): تا کرده رو بر پالکی کرده ست جا در پالکی بنشسته چون در پالکی نه چرخ کهار آمده. ...
اسم: کهار (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kahār) (فارسی: کَهار) (انگلیسی: kahar) معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) ( = گهار )، گهارگهان ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ کِ ] (ع ص، اِ) جِ کَهْل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کهل شود.
[ کِ ] (اِ) جمع «که» است که به معنی کوچکان و خردان باشد. (برهان) (آنندراج): به گرد اندرش روستاها بساخت چو آباد کردش کهان را نشاخت.فردوسی. - کهان و مهان؛ همگی. همهٔ مردم. عموم ناس. قاطبة ...
[ کُ هْ ها ] (ع اِ) جِ کاهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جِ کاهن، به معنی فالگوی. (آنندراج). جِ کاهن. فالگویان. پیشگویان. (فرهنگ فارسی معین): اندروقت سحره و کهان خود ...
[ کَ نَ ] (ع اِمص) فالگویی و غیبگویی. (ناظم الاطباء). کهانة. کاهنی. فالگویی. پیشگویی. (فرهنگ فارسی معین). اخترگویی. اخترشناسی و فالگویی. غیب گویی کردن. از مغیبات خبر دادن. کاهنی. کار کاهن. ( ...
[ اَ ] (ع اِ) مردمان دانا و آگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).