[ کَ ] (ص) خجل و شرمنده و منفعل.
(فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از
برهان). خجل و شرمنده. (آنندراج):
به دست خود که کند با خود این که من کردم
کهای توبه ام آخر ز احمقی تا کی؟
نزاری (از فرهنگ رشیدی).
چه نسبت است که من می کنم به روی و لبت
انار دانه گل سرخ و ارغوان یاقوت
کهای لعل تو باشد اگر زبهر ردیف
زمان زمان بنشانم یگان یگان یاقوت.
نزاری (از آنندراج).
|| (اِ) خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء).