[ کَ ] (ع ص) شکسته دست. || مائل از راه. || (اِ) گرسنگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
(کَ) [ ع. ] (اِ.)۱- پوشش، پرده.۲- سپر.۳- مستراح.
فرهنگ فارسی معین
[ کَ ] (ع ص) پوشیده و پنهان و مخفی. (ناظم الاطباء). مستور. (اقرب الموارد). نهفته. مکنون. پوشیده. نهان. پنهان داشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(کُ یَ یا یِ) [ ع. کنیت ] (اِ.) لقب، بَرنام.
(کَ دَ) (مص م.) آکندن.
[ کَ دَ ] (مص) آکندن. پر کردن. انباشتن. || جای دادن : آنکه اندر جهان ندارد گُنج چون توان آکنیدنش در کُنج؟اوحدی. || به خاک سپردن. دفن کردن. زیر خاک کردن. دفین کردن : مرا مرده در خاک ...
حالتی ناخوشایند که فرد پس از لغزش دچار آن میشود و ممکن است به بازگشت اعتیاد منجر شود [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان
حالتی ناخوشایند که فرد پس از لغزش دچار آن میشود و ممکن است به بازگشت اعتیاد منجر شود [روانشناسی]
[ اِ رِ بْرا / بِ کِ نْ ] (اِخ) کمونی در بلژیک (هِنو)، دارای ۸۳۰۰ تن سکنه.
[ اَ کَ دَ / دِ ] (ن مف) افکنده. رجوع به افکنده شود.
[ اَ اَ کَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان سربند علیا بخش سربند شهرستان اراک، دارای ۲۷۱ تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، انگور و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲ ...
[ اَ کَ ] (حامص) (از: الکن عربی +یاء مصدری فارسی). کندزبانی. الکن بودن. لکنت. رجوع به الکن شود: عالی عبارت خوش عذب فصیح تو از الکن الکنی برد از ابکم ابکمی.